ایرانشان:بدو آتبین گفت دادی تو داد از این بیش گفتار دیگر مباد
❈۱❈
بدو آتبین گفت دادی تو داد
از این بیش گفتار دیگر مباد
سپه باز گردان تو ایدر بپای
که با تو بکوشم به زور خدای
❈۲❈
بفرمود تا بازپس شد سپاه
سوی لشکر خویشتن رفت شاه
بپوشید خفتان و ساز نبرد
دل لشکر از رنج او شد بدرد
❈۳❈
سپاه از عنانش برآویختند
خروش از دل و جان برانگیختند
که شاها، مخور با سپه زینهار
بمان تا کند دیگری کارزار
❈۴❈
که پرگست، اگر بر تو آید گزند
بمانیم بیچاره و مستمند
برآرد ز خرد و بزرگ او دمار
نیابیم از او کس به جان زینهار
❈۵❈
به پاسخ چنین گفت شیر دلیر
که از گرگ، هرگز نترسید شیر
شما در مدارید از این کار ننگ
که من دیده ام رزم مردان جنگ
❈۶❈
بکوشم بدان سان که دارم توان
دل شیر دارم تن خسروان
به نیروی یزدان بر آرم دمار
از این دیو چهره در این کارزار
کامنت ها