جامی:گر تو گویی به حکم عقل روا نیست قلب حقایق اشیا
❈۱❈
گر تو گویی به حکم عقل روا
نیست قلب حقایق اشیا
عرض آخر چه سان شود جوهر
یا معانی بدل به ذات و صور
❈۲❈
گویم این نیست از مقوله قلب
تاتو نفیش کنی بزودی و سلب
بلکه چون بر حقیقت واحد
در مراتب وجود شد وارد
❈۳❈
زو به هر مرتبه نمود اثری
که ندارد نمود در دگری
در همه ذهن ها به قول اصح
عین اشیا بود نه ظل و شبح
❈۴❈
لیکن اندر وجود ذهنی شان
نیست ز احکام نفس الامر نشان
جوهر اندر وجود ذهنی خود
هست قایم به ذهن اهل خرد
❈۵❈
لیکن اندر وجود نفس الامر
نیست در ذهن کس چه زید و چه عمرو
در وجودین خویشتن دائم
گاه لا قائم است و گه قائم
❈۶❈
حکم اثبات لاقیام و قیام
ز اختلاف مراتب است و مقام
همچنین در وجود فی الاعیان
که وجودیست خارج اذهان
❈۷❈
متعدد مواطن است و رتب
که بود زان ذهول مستغرب
آن رتب چیست حس و روح و خیال
هر یکی عالمی به استقلال
❈۸❈
وان مواطن چو دنیی و برزخ
نشات بهشت یا دوزخ
یک حقیقت ز اختلاف ظهور
چون بر اینها کند مرور و عبور
❈۹❈
نیست پوشیده بر ذوی الافهام
که بر او مختلف شود احکام
در یکی از مقوله هیئات
باش گو و اندر آن دگر ز ذوات
❈۱۰❈
در یکی از معانی و اوصاف
که بر اعیان بود مفاض و مضاف
در دگر از شماره اعیان
که بود در مراتب امکان
❈۱۱❈
بنگر اندر حقیقت هستی
کوست اصل بلندی و پستی
که چه سان در مراتب و اطوار
مختلف می نمایدش آثار
❈۱۲❈
گاه تابع بود گهی متبوع
گاه سامع شود گهی مسموع
گه کند جلوه بالتبع چو صفات
گه کند بالاصاله همچو ذوات
❈۱۳❈
اهست یک جا به غیر خود قائم
جای دیگر به ذات خود دائم
وین تغیر به فهم اهل ادب
در اضافات واقع است و نسب
❈۱۴❈
پایه عز ذات ازان اعلاست
کش تو گویی فزود یا خود کاست
جاودان در مقر اجلال است
وز ازل تا ابد به یک حال است
❈۱۵❈
دامن قدس او کجا شاید
کز خیال تغیر آلاید
کامنت ها