جامی:گوش بر مدح مدح گو کم نه بلکه احث التراب فی وجهه
❈۱❈
گوش بر مدح مدح گو کم نه
بلکه احث التراب فی وجهه
مدح گوی تو در برابر تو
خاک ادبار ریخت بر سر تو
❈۲❈
هر چه بر تو ز نفس شورانگیز
ریخت بردار و بر رخ او ریز
پیش خیر بشر نکو سیری
کرد روزی ستایش دگری
❈۳❈
گفت ویحک قطعت عنق اخیک
ساختی روز روشنش تاریک
مدحت یار خویش بگزیدی
گردن یار خویش ببریدی
❈۴❈
گر چه کردی بلند مقدارش
کشتی از تیغ عجب و پندارش
جان قدسی که جسم خاک وی است
عجب و پندار وی هلاک وی است
❈۵❈
باشد او را در این سپنج سرای
زندگانی و زندگی به خدای
از خدا چون به خود شود محجوب
صدمت مرگ بر وی آرد کوب
❈۶❈
ظاهرا گر چه زنده اش خوانی
باطنا مرده است تا دانی
انما الناس کلهم موتی
نیست جز اهل علم مستثنی
❈۷❈
لیک علمی که باشدت قائد
که بدان سوی حق شوی عائد
پرده از دیده تو بردارد
جز حقیقت به دیده نگذارد
❈۸❈
بردت زین حیات حس امید
زنده ای سازدت به حق جاوید
نایدت پیش چشم ذوق و شهود
غیر حق قدیم و حی ودود
❈۹❈
همه را ظل ذات او بینی
جلوه گاه صفات او بینی
چون به ذات و صفات خود نگری
پی به آن ذات و آن صفات بری
❈۱۰❈
گر کسی گویدت ثنا و مدیح
به بیان بدیع و لفظ فصیح
گر چه بر تو ز وی شود واقع
دانی آن را ز حق به حق راجع
❈۱۱❈
نخوت و کبر بر تو ره نزند
آفت عجب گرد تو نتند
ور تو هم لب به نطق بگشایی
که کسی را به مدح بستایی
❈۱۲❈
مدح تو حمد حق بود یکسر
لیک ظاهر به صورت مظهر
نبود باعث تو حرص و طمع
از پی دفع جوع و جذب شبع
❈۱۳❈
بر چنین مادح و چنین ممدوح
کند این مدح فتح باب فتوح
همچو مدح ابوفراس شهیر
به فرزدق بر صغیر و کبیر
❈۱۴❈
بر امامی که عابدین را زین
بود اعنی علی سلیل حسین
کامنت ها