جامی:حرفها را به وقت نطق و بیان شفه آمد منصه اعلان
❈۱❈
حرفها را به وقت نطق و بیان
شفه آمد منصه اعلان
گر تأمل کنی درین کلمه
بنگری حال حرفهاش همه
❈۲❈
بی گمان دانمت به آن گروی
که یکی نیست زان میان شفوی
مخرج حرفهاش جز شفه است
نسبت آن سوی شفه سفه است
❈۳❈
وین اشارت بدان بود که مدام
بایدش در حریم ستر مقام
این سبق پیشه کن چه روز و چه شب
بی فغان زبان و جنبش لب
❈۴❈
پیش روشندلان بحر صفا
ذکر حق گوهر است و دل دریا
پرورش ده به قعر آن گهری
که نیاید به لب ازان اثری
❈۵❈
تا خدا سازدش به نصرت و عون
گوهری قیمتش فزون ز دو کون
کامنت ها