جامی:می زند شیخ ما ز شور و شغب صیحه صبحگاه و هی هی شب
❈۱❈
می زند شیخ ما ز شور و شغب
صیحه صبحگاه و هی هی شب
حزب اوراد صبح می خواند
خویش را حزب حق همی داند
❈۲❈
سر پر از کبر و دل پر از اعجاب
روی در خلق و پشت بر محراب
صف زده گردش از خران گله ای
درفکنده به شهر ولوله ای
❈۳❈
چیست این شیخ ذکر می گوید
لوث غفلت به ذکر می شوید
ناگهان مردکی دوید از در
کرده در گوش شیخ و یاران سر
❈۴❈
که فلان خواجه یا امیر رسید
حضرت شیخ را محب و مرید
شیخ و اصحاب ز دست شدند
از شراب غرور مست شدند
❈۵❈
ذکر را شد چنان بلند آهنگ
که از آن مردم آمدند به تنگ
گشت خشک از فغان سقف شکاف
ذاکران را درون ز لب تا ناف
❈۶❈
آن یکی بر دهان کف آورده
وز کف خود طپانچه ها خورده
وان دگر جیب خرقه چاک زده
دمبدم آه دردناک زده
❈۷❈
وان دگر یک به های های دروغ
کرده آغاز گریه های دروغ
گفته هر کس که دیده آن گریه
هذه فریت بلا مریت
❈۸❈
خنکی چند کرده خود را گرم
نه ز خالق نه از خلایق شرم
شیخ چون ذکر را فرو آرد
رو به میدان گفت و گو آرد
❈۹❈
سخن از کشف راند و الهام
فرق گوید میان حال و مقام
سر تجرید و نکته توحید
گوید اما مشوب با تقلید
❈۱۰❈
او ز تحقیق دم زند اما
رسم تقلید سازدش رسوا
کامنت ها