جامی:جغد مسکین نشسته پهلوی باز چون از آنجا دهندشان پرواز
❈۱❈
جغد مسکین نشسته پهلوی باز
چون از آنجا دهندشان پرواز
باز سازد ز قصر شه خانه
جغد پرد به کنج ویرانه
❈۲❈
میل هر کس به سوی مسکن اوست
روی هر مرغ در نشیمن اوست
جوان به وقتی که مصحلت بینند
صوفیان از سماع بنشینند
❈۳❈
خادم مطبخ آورد به میان
بهر اطعام قوم سفره و خوان
سفره ای از حرام مالامال
همه چیزی در او به غیر حلال
❈۴❈
نانش از گندمی که شحنه شهر
از فقیران ده گرفته به قهر
گوشت زان گوسفند صحرایی
که ربوده ست ترک یغمایی
❈۵❈
خود به حرمت از آنچه کردم فاش
صد ره افزون دگر حوایج آش
وجه حلوا و خرج پالوده
داده تردامنان آلوده
❈۶❈
میوه از بوستان بیوه زنان
کند زانجا به غصب میوه کنان
شیخ و یاران او به شهوت و آز
چون به سفره کنند دست دراز
❈۷❈
زند آنسان شره بر ایشان راه
که فرامش کنند بسم الله
آن یکی را گرفته تلواسه
که خورد بیشتر ز همکاسه
❈۸❈
لقمه را از شتاب کم خاید
کار دندان به معده فرماید
وان دگر یک نهفته می نگرد
لقمه و چمچمه اش همی شمرد
❈۹❈
گر کند در حساب چمچه غلط
گوید او را هزار گونه سقط
کانچه کردی خلاف سنت بود
توبه کن از خلاف سنت زود
❈۱۰❈
کند اظهار بخل و ضنت را
لیک سازد بهانه سنت را
می نهد آن دگر ز نفس دغل
لقمه لقمه در آستین و بغل
❈۱۱❈
که تبرک ز خوان درویشان
می برم بهر خانه و خویشان
هست این لقمه مایه برکات
هر که این لقمه خورد یافت نجات
❈۱۲❈
باشد این مقتضای طبع خسیس
لیک بر حاضران کند تلبیس
چون شکم ز آش و نان بینبارند
سفره را از میانه بردارند
❈۱۳❈
شیخ بهر فتوح زمره خاص
فاتحه خواند آنگهی اخلاص
لیکن آن فاتحه ز کبر و ریا
نرود از بروتشان بالا
❈۱۴❈
باد انفاسشان ز نفس تباه
چون نیابد به سوی بالا راه
گند لعنت شود فرود آید
سبلت و ریششان بیالاید
❈۱۵❈
چون که بنمود اذا طعمتم رو
کار بندند امر فانتشروا
همه با معده های آگنده
همه با خاطر پراگنده
❈۱۶❈
شکم همچو طبل پیش نهند
روی در خوابگاه خویش نهند
نه ز انوار ذکرشان شرری
نه ز حال سماعشان اثری
❈۱۷❈
حاصل ذکر درد گردن و سر
اثر رقص ضعف پشت و کمر
اکلشان هم نتیجه تازه
ندهد غیر خواب و خمیازه
❈۱۸❈
صحبت پاکشان ز صدق و وفاق
مایه صد هزار کذب و نفاق
روز دیگر ازین قیاس بگیر
نیست حاجت که من کنم تقریر
❈۱۹❈
روز و شب کار این و پیشه چنین
آه اگر بگذرد همیشه چنین
نجنا رب من تدلسنا
و قنا من شرور انفسنا
❈۲۰❈
ثم من سیئات اعمال
انتشت من هنات احوال
کامنت ها