جامی:دوربینان بارگاه الست بیش ازین پی نبرده اند که هست
❈۱❈
دوربینان بارگاه الست
بیش ازین پی نبرده اند که هست
ذات پاکش ز چونی و چندی
هستی ساده از نشانمندی
❈۲❈
در مکین و مکان چه فوق و چه تحت
وحدتی ساذج است و هستی بحت
وحدتی گشته کثرتش طاری
در همه ساری از همه عاری
❈۳❈
از حدود تعلقات برون
وز قیود تعینات مصون
نه به دام قیود صید شده
نه به اطلاق نیز قید شده
❈۴❈
هم مقید خود است و هم مطلق
گه ز باطل نموده گاه از حق
قید او سازوار با اطلاق
زهرش آمیزگار با تریاق
❈۵❈
اوست مغز جهان جهان همه پوست
خود چه مغز و چه پوست چون همه اوست
بود کل جهان در او مستور
کرد در کل به ذات خویش ظهور
❈۶❈
کل در او عین اوست او در کل
عین کل همچو آب اندر گل
آب در گل گل است و گل در آب
عین آب این دقیقه را دریاب
❈۷❈
برتر است این سخن ز درک فهوم
کی شود درک جز به ترک رسوم
نرسد کس بدین به بوالهوسی
بگذر از اسم و رسم تا برسی
❈۸❈
عقل بگذار کان عقیله توست
دانه مکر و دام حیله توست
عقل جز وی درین نشیمن کسب
بهر آداب بندگیست فحسب
❈۹❈
به دلیل علیل و فکر سقیم
کی شناسد صفات و ذات قدیم
بوریا باف اگر چه بشکافد
مو به صنعت حریر چون بافد؟
کامنت ها