جامی:آن یکی چست از زمین برجست تیغ جست و میان به کین در بست
❈۱❈
آن یکی چست از زمین برجست
تیغ جست و میان به کین در بست
گفت شاها غلام فرمانم
هر چه حکم تو بنده آنم
❈۲❈
گر کنم طاعت و اطاعت تو
باشد آن هم به استطاعت تو
من خود اندر میانه هیچ نیم
جز دروغ و بهانه هیچ نیم
❈۳❈
آلتی ام به دست کارگزار
نیست در دست من کفایت کار
کار در دست کار ساز بود
نسبت آن به من مجاز بود
❈۴❈
کار خود کن که کارساز تویی
معنی آرای این مجاز تویی
گر توانم دهی توانم کرد
ور دهانم شوی توانم خورد
❈۵❈
فعلم از دست قدرتت هست است
دست من آستین آن دست است
دست جنبد ز آستین آری
لیک ناید ز آستین کاری
❈۶❈
پیش آن کس که راست بین باشد
فعل و جنبش نه ز آستین باشد
دست تا ز آستین نه جنبان است
جنبش آستین چه امکان است
❈۷❈
تا تو برنامدی به صورت من
نشد اثبات فعل و قدرت من
عین ممکن چو پیش چشم شهود
نیست فی حد ذاته موجود
❈۸❈
فعلش از وی وجود چون یابد
نیست از نیست بود چون یابد
این مثل یاد کن که صاحب هش
ثبت العرش گفت ثم انقش
کامنت ها