جامی:چون گذشت از حد آن جحود و عناد شاه گفتا خدات صبر دهاد
❈۱❈
چون گذشت از حد آن جحود و عناد
شاه گفتا خدات صبر دهاد
چند ازین گفت و گوی بیهوده
که زبان زان مباد آلوده
❈۲❈
امر من بهر آزمون شماست
نه مرا آرزوی خون شماست
خواستم تا درین فضای وجود
سر معلوم من شود مشهود
❈۳❈
آنچه دانسته ام چه زین و چه شین
از شما بینمش به رأی العین
هر چه در هر کدام مکتوم است
پیش من لایزال معلوم است
❈۴❈
تا ز قوت همه به فعل آید
زان سبب امر و نهی می باید
کی بود امر مقتضی موجود
فعل ها را درین نشیمن بود
❈۵❈
عبد مأمور ازان کند بی مر
ترک اتیان بما به یؤمر
کامنت ها