جامی:راهدانی مرید خود را دید که به قصد نماز می کوشید
❈۱❈
راهدانی مرید خود را دید
که به قصد نماز می کوشید
بهر تحریمه دست برمی داشت
باز ناکرده اش همی انگاشت
❈۲❈
همچنین بارها مکرر کرد
شیخ را حال او مکدر کرد
گفت ای جاهل این طریقه کیست
امر حق یا نه قول و فعل نبیست
❈۳❈
نیست کار تو کسب جمعیت
رو همی گو که کی کنم نیت
که سزاوار ریش و سبلت خویش
یا به مقدار حول و قوت خویش
❈۴❈
یک دو گانه نماز بگزارم
صورت ظاهرش به جای آرم
پس به تکبیر دست ها بردار
کز تو کافی بود همین مقدار
❈۵❈
تو کیی کز تو آن نماز آید
که قبول خدای را شاید
هر پریشان کجا به آسانی
جمع داند شد از پریشانی
❈۶❈
سالها خون دیده باید خورد
تا شود فرد یکدم از خود مرد
کامنت ها