جامی:دو سفیه زبان به هرزه گشای به تعصب شدند و هرزه درای
❈۱❈
دو سفیه زبان به هرزه گشای
به تعصب شدند و هرزه درای
آن یکی رو به دیگری آورد
گفت ای در نکال و خسران فرد
❈۲❈
هر کجا در زمانه دشنامی
رفته بر لفظ خاص یا عامی
یا نرفته ست لیک می شاید
که کس از وی زبان بیالاید
❈۳❈
همه را کردم اندر انبانی
تحفه همچو تو گران جانی
آن دگر یک زبان به هرزه گشاد
داد دشنام و ناسزا می داد
❈۴❈
هر چه از روی بغض و کین می گفت
ناسزا گوی اولین می گفت
هست اینها همه در انبان درج
تا به کی می کنی ز انبان خرج
❈۵❈
چون زبان را همی کنی جنبان
چیزی آور که نیست در انبان
همچنین هر چه عقل و وهم و خیال
نقش بندد ز جنس شر و وبال
❈۶❈
اسم شاعر به عرف اهل زمان
هست بی اشتباه شامل آن
گر چه عدس برون امکان است
همه درجش درون انبان است
❈۷❈
شاعری گر چه دلپذیرم نیست
طرفه حالی کز آن گزیرم نیست
نکته الشعیر قد یؤکل
و یذم در عرب شده ست مثل
❈۸❈
مضرب آن مثل منم امروز
بهر خویش آن مثل زنم امروز
می کنم عیب شعر و می گویم
می زنم طعن مشک و می بویم
❈۹❈
طعنه بر شعر هم به شعر زنم
قیمت و قدر آن بدو شکنم
چه کنم در سرشت من اینست
وز ازل سرنوشت من اینست
❈۱۰❈
بهر این آفریده اند مرا
جانب این کشیده اند مرا
هر چه حق ساخت طوق گردن من
کی توانم کشید ازان گردن
کامنت ها