جامی:هست حق را دو اسم کارگزار هر یکی را مظاهر بسیار
❈۱❈
هست حق را دو اسم کارگزار
هر یکی را مظاهر بسیار
مظهر آن خلاف مظهر این
آن سوی کفر خوانده وین سوی دین
❈۲❈
آن دو اسم اسم هادی است و مضل
فاش گفتم که حل شود مشکل
مظهر آن نبی و اتباعش
مظهر این بلیس و اشیاعش
❈۳❈
آن هدایت کند به صدق و صواب
وین دلالت کند به کفر و حجاب
آنت خواند به قرب و نزدیکی
وینت راند به بعد و تاریکی
❈۴❈
روی آن در صیانت خاطر
روی این در عمارت ظاهر
استعاذت که امر کرد بدان
ایزدت در قرائت قرآن
❈۵❈
اولا آن بود که از ره دل
رو به هادی کنی ز اسم مضل
سر ذلت نهی به خاک نیاز
که تویی کارساز کارم ساز
❈۶❈
زیر حکم مضل مفرسایم
آن من باش تا بیاسام
ثانیا آنکه که از ره صورت
نکند نفس و دیو مغرورت
❈۷❈
هر چه در وی ضلالتی بینی
دامن از وی تمام درچینی
وانچه در وی هدایتی یابی
روی همت به سوی او تایی
❈۸❈
ثالثا آنکه این خجسته کلام
به زبان آوری به صدق تمام
تا زبان چون جوارح و ارکان
استعاذت کند به وفق جنان
❈۹❈
نه که گویی اعوذ و تازی تیز
سوی شیطان و نفس شورانگیز
نه که گویی اعوذ و آری روی
سوی بدسیرتان ناخوشخوی
❈۱۰❈
تا ز هر بد عنانت کوته نیست
یک اعوذت اعوذبالله نیست
بلکه آن پیش صاحب عرفان
نیست الا اعوذ بالشیطان
❈۱۱❈
گاه گویی اعوذ و گه لاحول
لیک فعلت بود مکذب قول
بر دهان جام زهر مرگ آمیز
بر زبان آنکه می کنم پرهیز
❈۱۲❈
چند باشی به حیله و تلبیس
منزل دیو و سخره ابلیس
سوی خویشت دو اسبه می راند
به زبانت اعوذ می خواند
❈۱۳❈
طرفه حالی که دزد بیگانه
گشته همراه صاحب خانه
می کند همچو او فغان و نفیر
در به در کو به کو که دزد بگیر
❈۱۴❈
استعاذت ازان گدا آموز
که سگ ترک چون شود کین توز
به تک از سگ گریز گیرد پیش
رو نهد سوی ترک نیک اندیش
❈۱۵❈
خویش را افکند به خرگاهش
کند از عجز خویش آگاهش
که خدا را برس به فریادم
ور نه سگ می کند ز بنیادم
❈۱۶❈
ترک چون ضعف حال او بیند
زاری و ابتهال او بیند
در جوار خودش پناه دهد
ایمن از سگ سرش به راه دهد
کامنت ها