جامی:با که از بسمله ست حرف نخست بر بواقی ازان ترفع جست
❈۱❈
با که از بسمله ست حرف نخست
بر بواقی ازان ترفع جست
که ز رفعت گذشت و خفض گزید
به چنین رفعتی ز خفض رسید
❈۲❈
به تواضع چو ساخت خود را پست
حق گرفتش بدان ترفع دست
پست شو پست تا بلند شوی
بهره بفکن که بهره مند شوی
❈۳❈
دانه اول فتاد پست به خاک
تا ازان سر کشید بر افلاک
چون خود از جیب کسر بر زد سر
آن صفت شد به جار او منجر
❈۴❈
زانکه مجرور خویش را جار است
خو گرفتن ز جار ناچار است
هر که دارد ز خصلتی مایه
اثر آن رسد به همسایه
❈۵❈
کرد گویی بدین حیث اشعار
آن که الجار گفت ثم الدار
فقر خواهی به اهل فقر نشین
همنشینی به اهل فقر گزین
❈۶❈
تا کنی کسب ازان فریق اثری
گر چه زان کسب نبودت خبری
طبع دزدد ز یار بهتر خوی
نافه گیرد ز مشک اذفر بوی
❈۷❈
عامل اندر حروف بسمله نیست
غیر «بی » از حروف عامله نیست
از عمل نیست یک نفس خالی
از عمل یافت منصب عالی
❈۸❈
درجات رفیع در دو سرا
مبتنی بر عمل فتاد تو را
رو ز قرآن الیه یصعد خوان
کش بود تا به یرفعه میدان
❈۹❈
تا بدانی که طیب از کلمات
یعنی ارواح ناجی از ظلمات
چون به اوج بقا کنند صعود
جز به قدر عمل نخواهد بود
❈۱۰❈
«بی » که بنشست در مقام «الف »
چون خلیفه به جای مستخلف
آنچه مستخلف از ترفع شان
داشت بنمود در خلیفه عیان
❈۱۱❈
طول قد الف ازین معنی
می نماید کنون ز صورت «بی »
ور نه «بی » در مواضع دیگر
منخفض بود و نافراخته سر
❈۱۲❈
پادشاهان خلیفگان حق اند
در خلافت همه بر این نسق اند
هر چه دارند اتصاف بدو
ز اقتدار و نفاذ امر علو
❈۱۳❈
وصف های حق است عز و جل
گشته ظاهر ولی به قدر محل
کامنت ها