جامی:رب تال یفوه بالقرآن و هو یفضی به الی الخذلان
❈۱❈
رب تال یفوه بالقرآن
و هو یفضی به الی الخذلان
خواجه را نیست جز تلاوت کار
لیکن آن طرد و لعنت آرد بار
❈۲❈
لعنت است اینکه بهر لهجه و صوت
شود از تو حضور خاطر فوت
فکر حسن غنا برد هوشت
متکلم شود فراموشت
❈۳❈
نشود بر دل تو تابنده
کین کلام خداست یابنده
باده نوشی مدام با اوباش
تا شود صاف حلق تو ز خراش
❈۴❈
حلق باید ز خلط بلغم پاک
گر بود معده پر حرام چه باک
لعنت است اینکه سازدت پی سیم
روز و شب با امیر و خواجه ندیم
❈۵❈
مجلس ناکسان بیارایی
تا بدان یک دو خرده بربایی
خانه شان مزبله ست و قرآن نور
دار این نور را ز مزبله دور
❈۶❈
شرم بادت که بهر مزبله ای
سازی از نور قدس مشعله ای
لعنت است اینکه همت تو تمام
گشت مصروف لفظ و حرف کلام
❈۷❈
نقد عمرت ز فکرت معوج
خرج شد در رعایت مخرج
صرف کردی همه حیات سره
در قراآت سبعه و عشره
❈۸❈
گر شود مدی از ادای تو کم
حرف غم در دلت شود مدغم
فوت کردی سعادت سرمد
غم نخوردی برابر یک مد
❈۹❈
همچنین هر چه از کلام خدا
جز خدا قبله دل است تو را
موجب لعن و مایه طرد است
جبذا مقبلی کز آن فرد است
❈۱۰❈
معنی لعن چیست مردودی
به مقامات بعد خوشنودی
هر که ماند از خدا به یک سر مو
آمد اندر مقام بعد فرو
❈۱۱❈
گر چه ملعون نشد ز حق مطلق
هست ملعون به قدر بعد از حق
زانکه اندر مقام یکتایی
نیست مو را مجال گنجایی
کامنت ها