جامی:چو مرغ امر ذی بالی ز آغاز نه از نیروی حمد آید به پرواز
❈۱❈
چو مرغ امر ذی بالی ز آغاز
نه از نیروی حمد آید به پرواز
به مقصد نارسیده پر بریزد
فتد زانسان که هرگز برنخیزد
هزاران داستان حمد و ثنا از زبان مرغان بهارستان عشق و وفا که از منابر اغصان فضل و احسان به حسن اصوات و طیب الحان علی الدوام خوانند و به مسامع حاضران مجامع قدس و ناظران مناظر انس علی مرالشهور و الاعوام رسانند.
صانعی را که گلستان سپهر
صانعی را که گلستان سپهر
❈۲❈
باشد از گلشن حسنش ورقی
یا بود بهر ثنا خوانانش
پر نثار در و گوهر طبقی
جلت عظمة جلاله و علت کلمة کماله و هزار درود و تحیت و سرود از گلوی عندلیبان بستانسرای فضل وجود که مطربان بزم شهود و مغنیان عشرتخانه وجد و وجودند.
جلت عظمة جلاله و علت کلمة کماله و هزار درود و تحیت و سرود از گلوی عندلیبان بستانسرای فضل وجود که مطربان بزم شهود و مغنیان عشرتخانه وجد و وجودند.
هر گل روضه ابلاغ که هست
گل این باغ ز رویش ورقی
❈۳❈
نیست زاوراق چمن مرغان را
بجز اوصاف جمالش سبقی
و علی صحبه و آله المقتبسین من مشکاة علومه و احواله امابعد نموده می آید که چون در این وقت دلپسند فرزند ارجمند ضیاء الدین یوسف - عصمه الله عما یفضیه الی التلهف و التأسف - به آموختن مقدمات کلام عرب و اندوختن قواعد فنون ادب اشتغال نمود.
و پوشیده نماند که طفلان نورسیده و کودکان رنج نادیده را از تعلم اصطلاحاتی که مأنوس طباع و مألوف استماع ایشان نیست بر دل بار وحشتی و در خاطر غبار دهشتی می نشیند، از برای تلطیف سر و تشحیذ خاطر وی گاه گاهی از کتاب گلستان که از انفاس متبرکه شیخ نامدار و استاد بزرگوار مصلح الدین سعدی شیرازی است رحمه الله تعالی، سطری چند خوانده می شد.
و پوشیده نماند که طفلان نورسیده و کودکان رنج نادیده را از تعلم اصطلاحاتی که مأنوس طباع و مألوف استماع ایشان نیست بر دل بار وحشتی و در خاطر غبار دهشتی می نشیند، از برای تلطیف سر و تشحیذ خاطر وی گاه گاهی از کتاب گلستان که از انفاس متبرکه شیخ نامدار و استاد بزرگوار مصلح الدین سعدی شیرازی است رحمه الله تعالی، سطری چند خوانده می شد.
نه گلستان که روضه ای ز بهشت
خاک و خاشاک او عبیر سرشت
❈۴❈
بابهایش بهشت را درها
فیض ده قصه هاش کوثرها
نکته هایش نهفته در پرده
رشک حوران ناز پرورده
❈۵❈
دلکش اشعار او بلند اشجار
از نم لطف تحتهاالانهار
در آن اثنا چنان در خاطر آمد که - تبرکا با نفاسه الشریفة و تتبعا لا شعاره اللطیفة - ورقی چند بر آن اسلوب ساخته شود و جزوی چند بر آن منوال پرداخته گردد تا حاضران را داستانی باشد و غایبان را ارمغانی و چون این معنی به انجام رسید و این صورت به اتمام انجامید،
با خرد گفتم چه سازم زیور این نوعروس
با خرد گفتم چه سازم زیور این نوعروس
تا به چشم خواستگارانش فزاید زیب و زین
گفت درهای ثنای شهریار کامگار
❈۶❈
نصرة الدینا معز الدوله کهف الخافقین
اختر برج جلالت گوهر درج شرف
شمع بزم دوده تیمورخان سلطان حسین
آسمان قدری که چون خور حال ذرات جهان
❈۷❈
باشد از چشم عنایت دیدن او را فرض عین
دین دان در ذمه جودش همه حاجات خلق
کم پسندد جود او در گردن خود عار دین
اعز الله تعالی انصاره و ضاعف اقتداره و ادام اولاده الکرام تحت ظلال ملکه و سلطانه و انام کافة الانام فی کنف عدله و احسانه.
اعز الله تعالی انصاره و ضاعف اقتداره و ادام اولاده الکرام تحت ظلال ملکه و سلطانه و انام کافة الانام فی کنف عدله و احسانه.
گلستان گر چه سعدی کرد از این پیش
به نام سعد بن زنگی تمامش
❈۸❈
بهارستان من نام از کسی یافت
که شاید سعد بن زنگی غلامش
گذری کن درین بهارستان
تا ببینی در او گلستانها
❈۹❈
وز لطایف به هر گلستانی
رسته گلها دمیده ریحانها
و ترتیب این بهارستان بر هشت روضه اتفاق افتاده است، هر روضه ای بهشت آیین مشتمل بر رنگ دیگر از شقایق و بوی دیگر از ریاحین نه شقایقش را از پایمال باد خزان پژمردگی، و نه ریاحینش را از دستبرد برد دی افسردگی.
دمیده مرغزارش بر جوانب
دمیده مرغزارش بر جوانب
شکفته لاله زارش در نواحی
ز شبنم لاله را خوی در بناگوش
❈۱۰❈
ز باران غنچه را می در صراحی
غزیر الدمع من عین السواقی
کثیرالضحک عن ثغر الاقاحی
اشارت می کند نرگس که می نوش
❈۱۱❈
فان العفو للزلات ماحی
همی ترسم که از لطف اشارت
کند پرهیزگاران را مباحی
التماس از تماشائیان این ریاض خالی از خار ملاحظه اعراض و خاشاک مطالبه اعواض آنکه چون به قدم اهتمام بر اینان بگذرند و به نظر اعتبار در اینها بنگرند باغبان را که در تربیت شان خون جگر خورده است و در تنمیت شان جان شیرین بر لب آورده به دعایی یاد کنند و به ثنایی شاد گردانند.
التماس از تماشائیان این ریاض خالی از خار ملاحظه اعراض و خاشاک مطالبه اعواض آنکه چون به قدم اهتمام بر اینان بگذرند و به نظر اعتبار در اینها بنگرند باغبان را که در تربیت شان خون جگر خورده است و در تنمیت شان جان شیرین بر لب آورده به دعایی یاد کنند و به ثنایی شاد گردانند.
هر کس ز نیک بختان زین تازه رس درختان
در سایه ای نشیند یا میوه ای بچیند
❈۱۲❈
آن به که پیش گیرد آیین حق گزاری
راه کرم سپارد رسم دعا گزیند
گوید که بنده جامی کین روضه ساخت یا رب
همواره از خدا پر وز خود تهی نشیند
❈۱۳❈
جز راه او نپوید جز وصل او نجوید
جز نام او نگوید جز روی او نبیند
کامنت ها