جامی:پیری که کام جوانی رانده بود و از قوت کامرانی مانده، کنیزکی صاحب جمال خرید و به وقت فرصتش در کنا...
پیری که کام جوانی رانده بود و از قوت کامرانی مانده، کنیزکی صاحب جمال خرید و به وقت فرصتش در کنار کشید، هر چند پیر حریص بود، اما آلتش مساعدت ننمود. با کنیزک گفت: لطفی بنمای و دست عنایت برگشای و به اندک مالشی این خفته را برخیزان و این مرده را برانگیزان.
چو رشته آلت من سخت سست است
چو رشته آلت من سخت سست است
❈۱❈
به مالش یاریی ده ای نکو زن
نمالی تا سر رشته به انگشت
نیارد رفت در سوفار سوزن
کنیزک هر چند دست جنبانید به جایی نرسید و هرچند مالش داد کاری نگشاد. شنیدند که این ابیات می گفت ولیکن از آن پیر می نهفت:
کنیزک هر چند دست جنبانید به جایی نرسید و هرچند مالش داد کاری نگشاد. شنیدند که این ابیات می گفت ولیکن از آن پیر می نهفت:
به منزل نارسیده آلت پیر
به سان لاشه لاغر بخسبد
❈۲❈
به زور دست چون خیزانی از جای
چو داری دست از او دیگر نجنبد
کامنت ها