جامی:هر قطره می لعل که ریزد به زمینی از جام تو بر خاتم عیش است نگینی
❈۱❈
هر قطره می لعل که ریزد به زمینی
از جام تو بر خاتم عیش است نگینی
با ظلمت شک سر دهانت نتوان یافت
از نور رخت گر ندمد صبح یقینی
❈۲❈
گفتم شدم ایمن ز بلاهای زمانه
ناگاه خیال تو درآمد ز کمینی
هر دین که نه عشق است همه کفر و ضلال است
با عشق تو فارغ شده ام از همه دینی
❈۳❈
صد خار ز هجران به دلم به که چو آیم
گیرد به ملامت خم ابروی تو چینی
از خاک درت گر چه شوم گرد نخیزم
در کوی وفا نیست چو من خاک نشینی
❈۴❈
درج گهر آمد لبت آن را به امانت
بسپار به جامی که چو او نیست امینی
کامنت ها