جامی:گر بود در خاک پیشم رویم از کوی تو خشت به که باشد روزنی بر جای آن خشت از بهشت
❈۱❈
گر بود در خاک پیشم رویم از کوی تو خشت
به که باشد روزنی بر جای آن خشت از بهشت
گیسو اندر پاکشان روزی برون آ تا شود
چون بهشت ای حوروش خاک درت عنبر سرشت
❈۲❈
رشته جان است ایوان وصالت را کمند
وه که چرخ تیز گرد این رشته را کوتاه رشت
بت پرستان را ز دل سر برزند نور یقین
گر ز شمع رویت افروزند قندیل کنشت
❈۳❈
یافت چشم از نم خلل تا در تو تخم مهر رست
خانه ویران شد ز باران گر چه خرم گشت کشت
بستم آن خط نقش در دل طی کنم طومار عیش
چون نوشتم نامه را ناچار در باید نوشت
❈۴❈
نامه شوق است از جامی به جانان این غزل
نام خود اینک به خون دیده در پایان نوشت
کامنت ها