جامی:گذر فتاد به سر وقت کشتگان غمت هزار جان گرامی فدای هر قدمت
❈۱❈
گذر فتاد به سر وقت کشتگان غمت
هزار جان گرامی فدای هر قدمت
فکند سرو قدت بر من از کرم سایه
مباد از سر من دور سایه کرمت
❈۲❈
به یک نگاه تو رستم ز ننگ هستی خویش
خوش آن که سوی وی افتد نگاه دمبدمت
نیاید از تو ستم ور ستم کنی به مثل
ز رحمت دگران خوشتر آیدم ستمت
❈۳❈
کمر به خدمت تو بسته اند کج کلهان
شکست شوکت شاهان ز حشمت حشمت
حریم سدره شده ست آشیان مرغ دلم
هنوز رشک برد بر کبوتر حرمت
❈۴❈
به نامه درج مکن شرح شوق خود جامی
مباد شعله زند آتش از نی قلمت
کامنت ها