جامی:تا کی ز دیر آمدن و زود رفتنت خون ریزم از دو دیده که خونم به گردنت
❈۱❈
تا کی ز دیر آمدن و زود رفتنت
خون ریزم از دو دیده که خونم به گردنت
جای تو نیست سینه تاریک و تنگ من
تشریف ده که جای کنم چشم روشنت
❈۲❈
دارم ز تو به هر سر مویی هزار درد
دردا که نیست یک سر مو رحم بر منت
آهسته ران که می زند آتش به جان من
هر شعله ای که می جهد از نعل توسنت
❈۳❈
گو باغبان مخوان به تماشای گل تو را
ناکرده فرش راه ز سوری و سوسنت
می بایدت ز رشته جان جامه بافتن
کز تار و پود پیرهن آزرده شد تنت
❈۴❈
دامن کشان به جامی اگر بگذری شود
چون گل ز خون دیده او سرخ دامنت
کامنت ها