جامی:صد شاخ گل تازه نشاندم به هوایت بازآ که یکی زان همه ننشست به جایت
❈۱❈
صد شاخ گل تازه نشاندم به هوایت
بازآ که یکی زان همه ننشست به جایت
بی نکهت پیراهن تو خرقه زدم چاک
ای غنچه خندان بگشا بند قبایت
❈۲❈
مرغی ز دلم گر ز پس مرگ بسازند
جایی نپرد جز به در و بام سرایت
سایم به ته کفش تو رخ بهر تسلی
چون دسترسم نیست که بوسم کف پایت
❈۳❈
هر چند به هر روی قفا می خورم از تو
هر جا که روی روی نتابم ز قفایت
هر کس به دعا دفع بلا می کند از خویش
یارب چه بلایی تو که جویم به دعایت
❈۴❈
زانسان که گل از خار دمد در دل جامی
گل های وفا می دمد از خار جفایت
کامنت ها