جامی:شد برقع روی تو چو مهت زلف شب آسا سبحان قدیر جعل اللیل لباسا
❈۱❈
شد برقع روی تو چو مهت زلف شب آسا
سبحان قدیر جعل اللیل لباسا
تا کی ز غم سود و زیان رنجه توان برد
ای خواجه بیا ساغر می گیر و بیاسا
❈۲❈
دنیا نه متاعی ست که ارزد به نزاعی
با خصم مدارا کن و با دوست مواسا
اسرار نی ار فهم کنی جمله سماعی ست
لا یمکن ان یدرکها العقل قیاسا
❈۳❈
راهی ست نهانی ز تو تا دیر مغانی
جز پیر مغان نیست بدان راه شناسا
خواهی که در آن راه خدا پاس تو دارد
رخساره به خاک ره هر بی سر و پا سا
❈۴❈
تا صاف نشد جامی از اوصاف من و ما
ما صادف من راح مصافاتک کاسا
کامنت ها