جامی:ریزم ز مژه کوکب بیماهرخ شبها تاریک شبی دارم با این همه کوکبها
❈۱❈
ریزم ز مژه کوکب بیماهرخ شبها
تاریک شبی دارم با این همه کوکبها
چون از دل گرم من بگذشت خدنگ تو
از بوسه پیکانش شد آبلهام لبها
❈۲❈
از بس که گرفتاران مردند به کوی تو
بادش همه جان باشد خاکش همه قالبها
از تاب و تف هجران گفتم سخن وصلت
بود این هذیان آری خاصیت آن تبها
❈۳❈
تا دست برآوردی زان غمزه به خونریزی
بر چرخ رود هر دم از دست تو یاربها
شد نسخ خط یاقوت اکنون همه رعنایان
تعلیم خط از لعلت گیرند به مکتبها
❈۴❈
جامی که پی مذهب اطراف جهان گشتی
با مذهب عشق تو گشت از همه مذهبها
کامنت ها