جامی:مه شمع شب افروز و رخت نور تجلی ست او را به جمال تو کجا زهره دعوی ست
❈۱❈
مه شمع شب افروز و رخت نور تجلی ست
او را به جمال تو کجا زهره دعوی ست
رضوان به هوای قد رعنای تو ای سرو
جاوید وطن ساخته در سایه طوبی ست
❈۲❈
منما به کس آن روی و در آیینه نظر کن
زان رو که تماشای رخت هم به تو اولی ست
هر جا نفسی می گذرد زان لب شیرین
آنجا چه مجال دم جان پرور عیسی ست
❈۳❈
گفتی پس عمریت تسلی دهم از وصل
عمری ست که ما را به همین وعده تسلی ست
هر گل که برآید ز گل تربت مجنون
بوی خوشش آمیخته با نکهت لیلی ست
❈۴❈
در کسوت رندی قدح آشامی جامی
به زان حیل و زرق که در خرقه تقوی ست
کامنت ها