جامی:مرا از درد تو بر سینه داغی ست که با آن داغم از مرهم فراغی ست
❈۱❈
مرا از درد تو بر سینه داغی ست
که با آن داغم از مرهم فراغی ست
مگو دیگر نخواهم سوخت جانت
به داغ خویشتن کین نیز داغی ست
❈۲❈
من و ویرانه هجر ای خوش آن کس
که با چون تو گلی بر طرف باغی ست
بنال ای عندلیب هجر دیده
که باغ وصل عشرتگاه زاغی ست
❈۳❈
به خوش لحنی زبان مگشای کامروز
سرود بزم گلبانگ کلاغی ست
تو جویان نیستی ای خواجه ور نی
ازان گم ناشده هر سو سراغی ست
❈۴❈
مکن جامی ز آه آتشین بس
که شبهای غمت را خوش چراغی ست
کامنت ها