جامی:در همه شهر دلی کو که نه خون کرده توست یا درونی که نه از زخم غم آزرده توست
❈۱❈
در همه شهر دلی کو که نه خون کرده توست
یا درونی که نه از زخم غم آزرده توست
جان ز مژگان تو ریش است و دل از غمزه فگار
هر که را می نگرم تیر جفا خورده توست
❈۲❈
پرده برداشتی از راز من ای چرخ فلک
آه ازین بوالعجبی ها که پس پرده توست
حرص نرگس نگر ای غنچه که با آن زر و سیم
روز و شب چشم طمع دوخته بر خرده توست
❈۳❈
از نسیم گل و مل دین و دلم رفت به باد
آخر ای باد صبا این همه آورده توست
شکر فیض تو چمن چون کند ای ابر بهار
که اگر خار و گر گل همه پرورده توست
❈۴❈
گر رود ناوک آهی ز دل سوخته ای
جامی سوخته دل سینه سپر کرده توست
کامنت ها