جامی:ز دل زبانه آتش که در دهان من است به شرح داغ دل آتشین زبان من است
❈۱❈
ز دل زبانه آتش که در دهان من است
به شرح داغ دل آتشین زبان من است
به سان اره بنه تیغ خویش بر فرقم
به جرم آنکه به صد رخنه ز استخوان من است
❈۲❈
کنی به داغ نشان سگان خود وین داغ
که سوزی از غم بی داغیم نشان من است
تو در میان نه و جان در میان مرا با تو
ببین چه فرق میان تو و میان من است
❈۳❈
به دیده غیر تو را راه کی توانم داد
خیال تو چو شب و روز دیده بان من است
ز بار دل چو کمانم به جز رقیب مباد
نشان تیر دعایی که از کمان من است
❈۴❈
چه شد که خط تو را جان خویشتن خوانم
چرا رسیده چنین بر لب از تو جان من است
دلیر نام تو تا بر زبان توانم راند
خوشم که گوش رقیبان کر از فغان من است
❈۵❈
خمیده قامت جامی چو طوق دیدی و گفت
چه عار کز تو نه بر گردن سگان من است
کامنت ها