جامی:تجلی الراح من کاس تصفی الروح فاقبلها که می بخشد صفای می فروغ خلوت دلها
❈۱❈
تجلی الراح من کاس تصفی الروح فاقبلها
که می بخشد صفای می فروغ خلوت دلها
انلنی جرعة منها ارحنی ساعة عنی
که ماند از ظلمت هستی درون پرده مشکلها
❈۲❈
به جان شو ساکن کعبه بیابان چند پیمایی
چو نبود قرب روحانی چه سود از قطع منزلها
برآر ای بحر بیپایان ز جود بیکران موجی
که خلقی تشنهلب مردند بر اطراف ساحلها
❈۳❈
مرا نظاره محمل ز سلمی باز میدارد
چه باشد برق استغنا زند آتش به محملها
تو سلطان فلک قدری چه باشی با گداطبعان
تو خورشید جهانتابی چه گردی شمع محفلها
❈۴❈
صفای جام می جامی برد زنگ غم از خاطر
اذا ما تلق من هم فحاولها و ناولها
کامنت ها