جامی:درویش را سرا سر کوی فنا بس است ترک متاع و خانه متاع سرا بس است
❈۱❈
درویش را سرا سر کوی فنا بس است
ترک متاع و خانه متاع سرا بس است
گو هرگزم ز فرش منقش مباش رنگ
پهلو منقش از اثر بوریا بس است
❈۲❈
گر خازن حرم نزند نعره درای
از اشتران قافله بانگ درا بس است
نتوان نشستن از تک و پو در طریق عشق
آن را که باد پا ندهد دست پا بس است
❈۳❈
گر روی زرد ما نشد از جام عیش سرخ
زخم کبود سیلی غم بر قفا بس است
عمر حریص در طلب کیمیا گذشت
ما را قبول اهل نظر کیمیا بس است
❈۴❈
جامی به ملک و مال چو هر سفله دل مبند
کنج فراغ و گنج قناعت تو را بس است
کامنت ها