جامی:با خیال آن دو ابرو هر گهم خواب آمده ست خوابگاه من چو چشمت طاق محراب آمده ست
❈۱❈
با خیال آن دو ابرو هر گهم خواب آمده ست
خوابگاه من چو چشمت طاق محراب آمده ست
هر کجا حال شب و بی خوابی خود گفته ام
زان فسانه خلق را رحم و تو را خواب آمده ست
❈۲❈
ره به توحید مسبب کی برد عقل از رخت
چون ز زلفت بسته زنجیر اسباب آمده ست
گر تو را جنس وفا باید به شهر عشق جوی
کان متاع اندر دیار حسن نایاب آمده ست
❈۳❈
خانه ما را مخواه امشب چراغ عاریت
کز در و دیوار این ویرانه مهتاب آمده ست
بس که رفته ست از دل گرمم به بالا تف خون
از نم آن سبزه وار چرخ سیراب آمده ست
❈۴❈
هرگه افشرده ست جامی دلق تر دامان خویش
جای آب از دامن او باده ناب آمده ست
کامنت ها