جامی:تا بر ورق گل زدی از مشک رقمها در وصف تو بشکست سر جمله قلمها
❈۱❈
تا بر ورق گل زدی از مشک رقمها
در وصف تو بشکست سر جمله قلمها
هرگز دل من بیتو جدا از المی نیست
ای قاعده لطف تو تسکین المها
❈۲❈
در لشکر عشق تو اسیران همه گردند
وز آتش دلهاست در آن گرد علمها
نوعی دگر آمد ز کرم هر ستم تو
با خستهدلان میکنی انواع کرمها
❈۳❈
زین پیش غم جمله بتان بر دل من بود
آزاد شدم با غم تو از همه غمها
تیغ ستمت گونه ز خون دگران یافت
بر عاشق خود تا کی ازینگونه ستمها
❈۴❈
صاحبنظران روی نهادند به جامی
زان روز که در راه تو شد خاک قدمها
کامنت ها