جامی:به خوبی خم ابروی تو مه نو نیست چو شمع روی تو ماه آفتاب پرتو نیست
❈۱❈
به خوبی خم ابروی تو مه نو نیست
چو شمع روی تو ماه آفتاب پرتو نیست
هزار زخم کهن بر دلم ز تیغ تو هست
بیا که مرهم آن جز جراحت نو نیست
❈۲❈
قلم به نسخ خط مهوشان بکش کامروز
به حسن خط تو ماهی درین قلمرو نیست
دوم به راه غمت کز غبار غیر تهی ست
به جست و جوی تو چون من کسی تهیدو نیست
❈۳❈
چه شد که مه زده خرمن تو روی گندمگون
نما که خرمن او در حساب یک جو نیست
چو روی او نتوان با حجاب هستی دید
دلا ببین دهنش وز وجود خود شو نیست
❈۴❈
به نکته های حسن جامی این کمالت بس
که ساز نظم تو را جز نوای خسرو نیست
کامنت ها