جامی:سودای عشقت از دو جهانم یگانه ساخت واندوه گاه گاه مرا جاودانه ساخت
❈۱❈
سودای عشقت از دو جهانم یگانه ساخت
واندوه گاه گاه مرا جاودانه ساخت
شمشاد را ز زلف تو کوتاه بود دست
دستش مباد هر که ازان چوب شانه ساخت
❈۲❈
از خانه کمان تو هر مرغ تیز پر
کامد درون سینه من آشیانه ساخت
گر ساخت شه ز خشت زر ایوان کاخ عیش
خواهیم ما به خشتی ازین آستانه ساخت
❈۳❈
چون سوخت شرح سوز دلم شمع را زبان
از بهر آن زبان دگر از زبانه ساخت
آه چو برقم از عقب آن سوار بس
بهر سمند خویش چرا تازیانه ساخت
❈۴❈
جامی شکسته بال حمامی ست کش سپهر
از جام عشق و نقل بلا آب و دانه ساخت
کامنت ها