جامی:ای برده رخت رونق گلها و سمنها دارد دهن تنگ تو در غنچه سخنها
❈۱❈
ای برده رخت رونق گلها و سمنها
دارد دهن تنگ تو در غنچه سخنها
گر سرو نه با قد تو ماند نتوان برد
چون آب به زنجیر مرا سوی چمنها
❈۲❈
صحرای عدم لالهستان شد چو شهیدان
با داغ تو رفتند به خون غرقه کفنها
گفتهست به هر غنچه صبا وصف دهانت
ماندهست ز حیرت همه را باز دهنها
❈۳❈
مشکل که بود روی خلاصی دل ما را
از زلف تو با این همه خمها و شکنها
با لذت آوارگی وادی عشقت
غربتزدگان را نشود میل وطنها
❈۴❈
چون خامه به وصف خط تو خشک فرو ماند
جامی که شد انگشتنما در همه فنها
کامنت ها