جامی:آن سفر کرده کش از ما دل گرفت جان فدایش هر کجا منزل گرفت
❈۱❈
آن سفر کرده کش از ما دل گرفت
جان فدایش هر کجا منزل گرفت
جان باقی بود یارب از چه رو
رفت و خوی عمر مستعجل گرفت
❈۲❈
تن فتاد از پای چون محمل براند
جان برید از تن پی محمل گرفت
تا دلش ناید به درد از حال ما
خویش را از حال ما غافل گرفت
❈۳❈
گرد ما دریا شد از سیل سرشک
یار ازان دریا ره ساحل گرفت
من قتیل یارم ای خوش آن قتیل
کو تواند دامن قاتل گرفت
❈۴❈
کی تواند جامی از پی رفتنش
چون ز گریه پای او در گل گرفت
کامنت ها