جامی:ای بی لب توام به دهان قند ناب تلخ در کام جام بی لب لعلت شراب تلخ
❈۱❈
ای بی لب توام به دهان قند ناب تلخ
در کام جام بی لب لعلت شراب تلخ
زان دم که دهر زهر فراق توام چشاند
شد در مذاق عیش مرا خورد و خواب تلخ
❈۲❈
از دل که سوخت ز آتش غم چاشنی مگیر
ترسم که آیدت به دهان این کباب تلخ
شیرین مکن به نقل دهانم چو می دهی
کز دست چون تویی نبود زهر ناب تلخ
❈۳❈
کردم سؤال بوسه به شیرینی از لبت
نبود طریق لطف که گویی جواب تلخ
رویت گل است و گریه تلخم ازو گلاب
هرگز گلی نداد بدینسان گلاب تلخ
❈۴❈
می باید از عتاب تو جامی حلاوتی
آری نیاید از لب شیرین عتاب تلخ
کامنت ها