جامی:ای دریغ کاخ امانی به غم و شادی بند بنده نفس خودی دعوی آزادی چند
❈۱❈
ای دریغ کاخ امانی به غم و شادی بند
بنده نفس خودی دعوی آزادی چند
پیش دانا چه بود ملک همه دنیا هیچ
لاف دانش چه زنی ای که به هیچی خرسند
❈۲❈
رشته سعی قوی کن که رسیدن نتوان
به سر کنگر مقصود چو بگسست کمند
عالمی را ز تو پند است که در بند خودی
تا به کی بهر خلاص دگران گویی پند
❈۳❈
لب به هر طعمه میالای که دندان شکند
بر سر خوان فرومایه ز پالوده قند
سنگ آزار مزن بر دل ارباب صفا
کامد آسان شکن این شیشه و مشکل پیوند
❈۴❈
تا پسندیده فتد طور تو جامی همه را
هر چه خود را نپسندی دگری را مپسند
کامنت ها