جامی:شب ماه عید را ز شفق چرخ جلوه داد بر کف حریف لعل قبا جام زر نهاد
❈۱❈
شب ماه عید را ز شفق چرخ جلوه داد
بر کف حریف لعل قبا جام زر نهاد
خونین دلی که بود جگر بسته اشک او
بر روی زرد یک سر ناخن جگر گشاد
❈۲❈
نی نی که نعل زر به بساطی که یافت رنگ
از خون دشمنان ز سم اسب شه فتاد
شاهی که در مقام غلامیش ماه عید
خم کرد پشت خویش و پی خدمت ایستاد
❈۳❈
جان رسیدگان به مواعید لطف او
چون طبع نارسیده به امید عید شاد
روزش بود همیشه ز بخت سعید عید
چشم بد زمانه ز عیدش بعید باد
❈۴❈
جامی که ماه طلعت او دید و عید کرد
حاشا که هرگز آیدش از ماه عید یاد
کامنت ها