جامی:باز صبح طرب از مطلع امید دمید نفحات ظفر از گلشن اقبال وزید
❈۱❈
باز صبح طرب از مطلع امید دمید
نفحات ظفر از گلشن اقبال وزید
نامه بسته سرآمد ز مراد دل من
حاصل نامه مرادی که دلم می طلبید
❈۲❈
فتح ناکرده چو نافه سر آن نامه هنوز
به مشام دل و جان رایحه فتح رسید
هر که را بود پر از گوهر اخلاص درون
چون صدف شد همه تن گوش چو آن مژده شنید
❈۳❈
لله الحمد که آن نقش که خاطر می خواست
آمد آخر ز پس پرده تقدیر پدید
خار هر کید که بدخواه به راه تو نهاد
خنجری گشت که جز در جگر او نخلید
❈۴❈
دمبدم جامی از اخلاص کند همره باد
سوی تو فاتحه فاتح ابوباب مزید
کامنت ها