جامی:خاکی که زیر پای خود آن شوخ بسپرد صد جان بها دهند اگر پا بیفشرد
❈۱❈
خاکی که زیر پای خود آن شوخ بسپرد
صد جان بها دهند اگر پا بیفشرد
مشتاق کعبه را ز بساط حریر به
ریگ حرم که در ته پهلو بگسترد
❈۲❈
مویی شدم ز فقر و فنا کو قلندری
کین موی را به پاکی تجرید بسترد
گرمی مجو به مجلس واعظ که مستمع
گر باشد آتش از دم سردش بیفسرد
❈۳❈
بر من به روز هجر ز جان نیست منتی
ایام مرگ را خرد از عمر نشمرد
من آن نیم که سرکشم از حکم تیغ او
صد بار اگر چو شمع سرم را ز تن برد
❈۴❈
جامی حریف اهل درین بزمگه نیافت
بر وی مگیر خورده اگر می نمی خورد
کامنت ها