جامی:چو ترک سرخوشم از خواب ناز برخیزد هزار فتنه ز هر گوشه ای برانگیزد
❈۱❈
چو ترک سرخوشم از خواب ناز برخیزد
هزار فتنه ز هر گوشه ای برانگیزد
به خون غیر دریغ است تیغش آلوده
مباد آنکه به جز خون عاشقان ریزد
❈۲❈
میان صیدگهش زارم اوفتاده مگر
طفیل صید به فتراک خویشم آویزد
چنین که بخت بد و یار نیک خصم منند
ز چنگ غصه دل من چگونه بگریزد
❈۳❈
گهی که یار دهد کام بخت نگذارد
گهی که بخت شود رام یار بستیزد
فلک ز جام طرب جرعه ای به من ندهد
که از نخست به زهر غمش نیامیزد
❈۴❈
اگر چه دعوی تقوی همی کند جامی
به دور لعل تو مشکل ز باده پرهیزد
کامنت ها