جامی:شد خاک قدم طوبی آن سرو سهی قد را مااعظمه شانا ما ارفعه قدرا
❈۱❈
شد خاک قدم طوبی آن سرو سهی قد را
مااعظمه شانا ما ارفعه قدرا
ای پیکر روحانی از زلف بنه دامی
در قید تعلق کش ارواح مجرد را
❈۲❈
من نقش خطت بستم روزی که قلم با خود
می زد رقم هستی این لوح زبرجد را
مپسند ز قتل من آزار بر آن ساعد
یک تیغ زن از غمزه خون ریز چو من صد را
❈۳❈
من زنده و تو خیزی خون دگران ریزی
هر لحظه ازین غصه خواهم بکشم خود را
دردت ز ازل آید تا روز ابد پاید
چون شکر گذارد کس این دولت سرمد را
❈۴❈
در وصف خطت نو کرد آیین سخن جامی
ذوقی دگر است آری اشعار مجدد را
کامنت ها