جامی:بگذشت یار و سوی اسیران نظر نکرد کردیم ناله در دل سختش اثر نکرد
❈۱❈
بگذشت یار و سوی اسیران نظر نکرد
کردیم ناله در دل سختش اثر نکرد
خاک رهش شدیم که بوسیم پای او
از سرکشی و ناز بر آنجا گذر نکرد
❈۲❈
ما را چه سود اشک چو سیم و رخ چو زر
چون هرگز التفات بدین سیم و زر نکرد
تا در رخش نظر نکنم هرگزم ندید
جایی که روی خویش به سوی دگر نکرد
❈۳❈
بر خاک ره نشان کف پای نازکش
روشندلی ندید که کحل بصر نکرد
می خواست تن که همره جان از پیش رود
جان خود چنان برفت که تن را خبر نکرد
❈۴❈
شد خاک بر درش سر جامی ولی هنوز
سودای پای بوس وی از سر بدر نکرد
کامنت ها