جامی:عشق باید کز دو عالم فرد سازد مرد را درد این معنی نباشد مردم بی درد را
❈۱❈
عشق باید کز دو عالم فرد سازد مرد را
درد این معنی نباشد مردم بی درد را
وعده غم می دهد یار و نداند این قدر
کین نوید عشق باشد جان غم پرورد را
❈۲❈
هر کجا گردد ز رویش حسن را هنگامه گرم
گرد گشتن کی رسد خورشید عالم گرد را
بی خود افتادم چو خوردم شربت هجران بلی
جز چنان خوابی کجا لایق بود این خورد را
❈۳❈
گر چه گشتم خاک راه او بحمدالله که باد
از سر راهش سوی دیگر نبرد این گرد را
لاله نیمی سرخ و نیمی زرد روید از گلم
چون برم در خاک اشک سرخ و رنگ زرد را
❈۴❈
برد جامی را به کویش سیل اشک اما چه قدر
در چنان بستانی این خاشاک آب آورد را
کامنت ها