جامی:یارب چه شد امروز که آن ماه نیامد جان رفت ز تن وان بت دلخواه نیامد
❈۱❈
یارب چه شد امروز که آن ماه نیامد
جان رفت ز تن وان بت دلخواه نیامد
صد قصه پرغصه من ظلم رسیده
بردم به سر راه ولی شاه نیامد
❈۲❈
از خاک درش بود مرا چشم غباری
این لطف جز از باد سحرگاه نیامد
از لذت تیغت چه خبر مرده دلان را
چون زخم تو جز بر دل آگاه نیامد
❈۳❈
از حسن و لطافت دل من خلعت وصفی
کم دوخت که بر قد تو کوتاه نیامد
هرگز به سر خاک شهیدان نگذشتیم
کز خاک شهید غم تو آه نیامد
❈۴❈
جامی من و جام می و قلاشی و رندی
چون زهد و صلاح از من گمراه نیامد
کامنت ها