جامی:به عزم گشت چو آن نازنین سوار شود هزار خسته دلش خاک رهگذار شود
❈۱❈
به عزم گشت چو آن نازنین سوار شود
هزار خسته دلش خاک رهگذار شود
پی شکار چو راند برون رود آهو
به پیش راه وی از دور تا شکار شود
❈۲❈
چنان به فکر رخش نازک است خاطر من
که یاد غمزه آن چون کنم فگار شود
رسید جان به لب و دم نمی توانم زد
که سر عشق همی ترسم آشکار شود
❈۳❈
به خاک پات کزین آستان نخواهم رفت
اگر چه قالب فرسوده ام غبار شود
به یاد روی تو هرگه به گلستان گذرم
ز گریه دیده من ابر نوبهار شود
❈۴❈
ز جام شوق تو باشد مدام جامی مست
مباد آنکه ازین باده هوشیار شود
کامنت ها