جامی:به گلگشت بهار این خاطر ناشاد نگشاید ز گل بی روی تو جز ناله و فریاد نگشاید
❈۱❈
به گلگشت بهار این خاطر ناشاد نگشاید
ز گل بی روی تو جز ناله و فریاد نگشاید
گره شد در دلم زلفت چه گردم گرد بستانها
چو دانم کین گره از طره شمشاد نگشاید
❈۲❈
اگر مقصود نی آزادی از سرو قدت باشد
صبا بند از زبان سوسن آزاد نگشاید
چه سود از روزن جنت اگر شیرین معاذالله
ز کوی خود دری در روضه فرهاد نگشاید
❈۳❈
درآید هر که را بینی ز در یاری و غمخواری
در محنت سرای عاشقان جز باد نگشاید
مخوان زین پس به درس ای همدم از کوی خراباتم
که مشکل های عشق از خدمت استاد نگشاید
❈۴❈
مگو جامی بدان مه کز غم خویشم رهایی ده
خلاص مرغ دام افتاده از صیاد نگشاید
کامنت ها