جامی:در چمن یارم چو با آن لطف و بالا میرود سرو را پای و صنوبر را دل از جا میرود
❈۱❈
در چمن یارم چو با آن لطف و بالا میرود
سرو را پای و صنوبر را دل از جا میرود
ز اشک و آهم در زمین و آسمان رسوای عشق
چون کنم کان تا ثری وین تا ثریا میرود
❈۲❈
بر فلک افکنده جان پیچان کمند از دود دل
گویی از شوق لبش سوی مسیحا میرود
هرکه میراند حدیث نطق طوطی بر زبان
عاشقان را دل به آن لعل شکرخا میرود
❈۳❈
صید از صحرا به شهر آرند و آن چابکسوار
کرده صید خویش شهری سوی صحرا میرود
میرود زنجیر جنبان هوشمندان را به عشق
هرکجا مجنون او زنجیر بر پا میرود
❈۴❈
بر درش کم گوی جامی را گران جان ای رقیب
زان که امروز آمد آن مسکین و فردا میرود
کامنت ها