جامی:گر چه پیش تو مرا هیچ ره و روی نماند روی من جز پی اقبال تو هر سوی نماند
❈۱❈
گر چه پیش تو مرا هیچ ره و روی نماند
روی من جز پی اقبال تو هر سوی نماند
خانه ای بود به کوی طرب از وصل توام
شد خراب از غمت آن خانه و آن کوی نماند
❈۲❈
بس که از موی میان تو جدا موییدم
تنم از مویه چو مویی شد و آن موی نماند
جوی چشمم ز خیال رخت آبادان بود
تا تو رفتی ز نظر آب درین جوی نماند
❈۳❈
بنما زودتر ای کعبه مقصود جمال
که درین ره دگرم تاب تک و پوی نماند
پیر گشتم من بدروز ولی در دل من
جز تمنای جوانان نکوروی نماند
❈۴❈
لب گشا ای گل رعنا به سخن جامی را
که درین باغ جز او بلبل خوشگوی نماند
کامنت ها