جامی:سحر نسیم صبامژده حبیب آورد نوید مقدم گل سوی عندلیب آورد
❈۱❈
سحر نسیم صبامژده حبیب آورد
نوید مقدم گل سوی عندلیب آورد
بعید نیست که صد جان به مژده بستاند
بدین بشارت دولت که عن قریب آورد
❈۲❈
گذشت باد بر آن پیرهن که سوی چمن
به دامن سمن و جیب غنچه طیب آورد
بلاست تیغ فراق و حبیب می داند
که این بلا به سر من همه رقیب آورد
❈۳❈
طریق عشق چه پویم که بخت تیره مرا
ز قسمت ازل اندوه و غم نصیب آورد
به هرزه درد سر خویش داد و رنج طبیب
کسی که بر سر بیمار دل طبیب آورد
❈۴❈
غریب شهر تو جامی نداشت دسترسی
جز آنکه پیش تو این گفته غریب آورد
کامنت ها